پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

❤️پارسا ❤️هانا❤️

پارسا ❤️هانا

کارهای مورد علاقه پارسا در دو سالگی

تماشای cd آموزش خمیر بازی آریا وخمیر بازی به سبک درست کردن توسط مامان و بازی توسط پارسا ظرف شستن و در اصل آب بازی کردن تراشیدن مدادها تماشای شبکه پویا کارتونهای مورد علاقه (اسکار،بره ناقلا،ماشینهاو...) ...
31 فروردين 1392

dj parsa

                                                                لبخند بزن تا زندگی کنم....     ...
30 فروردين 1392

گلاب به روتون...

  از دو سالگی به خیال خودم آقا پارسا رو از پوشک گرفتم اما از اونجا که من سر کار میرم  نمیتونم مرتب بر دستشویی رفتن پارسا نظارت داشته باشم و از طرفی زمانی که با مادر بزرگشه اکثرا پوشکه ،بنابراین نتونست به خوبی آموزش ببینه و دیگه این قضیه برامون یه مشکل شده بود،تا یک ماه پیش که تو وبلاگ یکی از مامانا دیدم که از روش تشویق با جایزه استفاده کرده و جواب داده بود منم یه روز رفتم بیرون و کلی برچسب و ماشینای کوچیک و شابلون و ... خریدم و دستشویی رو براش تزئین کردم و به جای لگنش که ازش متنفر بود براش رابط توالت فرنگی خریدم خدا رو شکر از همون روز پارسا دیگه از دستشویی رفتن تنفر نداره و وقتی صداش میزنم خودش...
28 فروردين 1392

آغاز سال 1392 و مریضی پارسا جون

پارسا از روز یکشنبه 4 فروردین 92 مریض شده  و یکطرف صورتش به خاطر عفونت و التهاب غدد لنفاوی ورم کرده این چند روز نتونسته درست غذا بخوره و تب شدید داشته الان بعد از سه روزمصرف انتی بیوتیک و ایبو پروفن بهتره اما هنوز درد داره و غذا نمیخوره بچه ام مرتب میگه گشنمه و دستور غذا های مختلف رو میده مثلا امروز دلش هوس کیک کرده بود براش درست کردم اما اصلا نتونست بخوره این چند روزه هر چی سوپ و... هم درست کردم نخورده و همش رو مجبور شدم بریزم دور امیدوارم این مریضی بد هر چه زودتر تمام بشه تا بتونیم بهتر از تعطیلاتمون لذت ببریم....
7 فروردين 1392

یک اتفاق بد

پسرم خیلی عذاب وجدان دارم راستش بابایی میخواست برات پرستار بگیره یه خانم صبح یکشنبه اومد ازش خوشم نیومد طلاق گرفته بود و زندگی خوبی نداشت تو هم طبق معمول یه ادم جدید دیدی و جوگیر شدی خیلی شیطونی کردی. وقتی رفت تو روی مبل نشستی و ساک لباسیت هم روی سرت بود و نمیدیدی که ناگهان از مبل افتادی و به سر اومدی روی سرامیکها ساک رو برداشتم سمت چپ صورتت قرمز و متورم بود سریع کمپرس یخ گذاشتم بعد خوابت گرفت ترسیده بودم همسایه رو خبر کردم اومد گفت نباید بخوابی اما حریفت نشدیم و خوابیدی 2-3 دقیقه بعد بلند شدی و کلی بالا آوردی خیلی ترسیدم شروع کردم به صدا زدن همسایه از طبقه پایین اومد حالت رو که دید سریع رسوندیمت بیمارستان بابات زودتر از ما از محل کار...
22 آذر 1391
1